سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در ؛ پی ؛ گمشده

اینم یه عکس دیگه از مجید  

آیا کسی هست که دوستمو بشناسه .و منو کمک کنه که پیداش کنم ؟ یعنی چی؟

حتی یه خبر از  اون  یعالم خوشحالم میکنه .

 

 

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - سه شنبه 91/9/29ساعت 9:49 صبح توسط در پی مجید نظرات ( ) |

 ای  دوست سکوتم را شکستی ، دل دائم صبورم را شکستی  ، به جرم پا به پای عشق رفتن ،

 

 

 پرو بال عبورم را شکستی ، مرا از خلوتم بیرون کشیدی ، چه بی پروا حضورم را شکستی ، تمنا

 در نگاهم موج می زد ، ولی رویای دورم را شکستی  ای کاش هرگز از خلوتگهم بیرون نمی

 امدم که این گونه بشکنم  .گریه‌آور


نوشته شده در یکشنبه 91/10/3ساعت 2:25 عصر توسط در پی مجید نظرات ( ) |

تلاش برای فراموش کردن کسی که دوستش داری درست مثل این است که بخواهی کسی را

 

که تا به حال ندیده ای به خاطر بیاوری.
 


هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که درکنار هم باشیم.

 

در عشق اگر عذاب دنیا بکشی ، با اشک دو دیده طرح دریا بکشی ، تا خلوت من هزار فرصت

 باقیست ، تنها نشدی که درد تنها بکشی .
 


نوشته شده در یکشنبه 91/10/3ساعت 2:24 عصر توسط در پی مجید نظرات ( ) |

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه میکردم. چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز .
زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.
... زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/9/23ساعت 11:3 صبح توسط در پی مجید نظرات ( ) |

سلام و صد سلام به دوستای خوبی که  به این وبلاگ سرزدن .

 من دنبال این کسی هستم که بعنوان تصویر خودم گذاشتم .

من این دوستمو از اردیبهشت گم کردم . اخرین تماسی که باهاش داشتم آخرای اردیبهشت بود از کانادا . داشت میرفت بیمارستان برای مداوای قلبش . .دیگه هم  هیچ خبری از ش ندارم . خواهش میکنم هر کدوم از شما عزیزان دوست منو میشناسین و ازش خبر دارین  . لطف کنید و برام نظر بزارین . یام به شماره 09302442667 پیامک بدین و بنده  خدایی رو تا خود خدا خوشحال کنه . (دوست من اسمش مجیده و بچه ارومیه است . ولی خودش توی تهران زندگی میکرد) .واز  اردیبهشت سال پیش رفته کانادا .

من خیلی ناراحنم که ازش خبری ندارم . نگران حالشم .


نوشته شده در چهارشنبه 91/9/22ساعت 3:19 عصر توسط در پی مجید نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت